بسمه تعالی
آماده باش مقصد ما در سفر یکیست
سر هایمان جداست ولی بال و پر یکیست
این ها برای کشتن ما صف کشیده اند
از هر کجای دشت بپرسی خبر یکیست
دار و ندارمان همه در بین خیمه هاست
آتش که شعله ور شود خشک و تر یکیست
حتی بروی اکبر من تیر می کشند
با اینکه با پیامبر از هر نظر یکیست
تنها به این گناه که فرزند حیدریم
تنها به این دلیل که مارا پدر یکیست
آیا کسی نمانده یاری کند مرا
اینجا میان لشگر اگر یکیست
عباس من برادرم ای نور چشم من
طرز مصاف کردن تو با پدر یکیست
تنها رجز بخوان و بگو یا علی مدد
در چشم شیر یک نفر و صد نفر یکیست
از بس حروف پیکر پاکت مقطع است
پایین پای مر قد و بالای سر یکیست
شمشیر ها به دور تنت حلقه می زنند
چون جمع تیر ها همگی در ضرب یکیست
بعد از من و تو اگر زینب نشنود بدان
خونین بدن زیاد ولی خون جگر یکیست
پیشانی سپاه من ای شهسوار من
بر روی نیزه نظر هایشان بر یکیست
غرق ستاره است تن من ولی
در آسمان بی کسی من قمر یکیست